جدول جو
جدول جو

معنی مرهم نه - جستجوی لغت در جدول جو

مرهم نه
(خوا / خا تَ / تِ)
مرهم نهنده. آنکه بر جراحت مرهم نهد. (آنندراج) :
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرهم نه است.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَرْ نَ)
دهی است از دهستان کمهروکاکان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 50هزارگزی شمال اردکان و 240هزارگزی راه شوسۀ اردکان به تل خسروی. آب آن از چشمه. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ نَ)
روئیدنگاه انار وقتی که بسیار باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ کَ دَ)
مرهم گذاردن. بستن داروهای نرم بر جراحت تا به شود:
گر ترا باید که مجروح جفا بهتر کنی
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا.
ناصرخسرو.
گر عاقلی چو کردی مجروح پشت دشمن
مرهم منه بدو بر هرگز مگرکه زوبین.
ناصرخسرو.
ور ببخشی بوسۀ آخر به لطف
مرهمی بر جان افکاری نهی.
خاقانی.
منه بر ریش خلق آزار مرهم.
سعدی (گلستان).
که برجان ریشت نهد مرهمی
که از درد دلها نبودت غمی.
سعدی.
خوش است بردل آزادگان جراحت دوست
به حکم آنکه همش دوست می نهد مرهم.
سعدی.
که مرهم نهادم نه در خورد ریش
که در خورد انعام و اکرام خویش.
سعدی.
نومید نیستیم گر او مرهمی نهد
ورنه به هیچ به نشود دردمند او.
سعدی.
زخم شمشیر غمت را ننهد مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش.
سعدی.
چرا مرهم نهی برروی داغی
که در روزم گل و در شب چراغ است.
میرزا نظام دست غیب (از آنندراج).
، آرام و تسکین بخشیدن به لطف و مدارا و مردمی:
چه گوئیم و او را چه پاسخ دهیم
یکی تا بر آن گفت مرهم نهیم.
فردوسی.
نیامد برش دردناک از غمی
که ننهاد بر خاطرش مرهمی.
سعدی.
دل دردمند ما را که اسیر تست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی.
سعدی.
کیست که مرهم نهد بر دل رنجور عشق
کش نه مجال وقوف نه ره بگریختن.
سعدی.
دل شکسته که مرهم نهد دگر بارش
یتیم خسته که از پای برکند خارش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث مرهون. گرو گذاشته شده. رجوع به مرهون شود: اگر عین مرهونه بواسطۀ عمل خود راهن یا شخص دیگری تلف شود باید تلف کننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهد بود. (مادۀ 791 قانون مدنی)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ بَ)
زری که به مجروح دهند برای درمان کردن وی. (آنندراج) :
ثنا گفت برکار استادشان
ز مرهم بها خون بها دادشان.
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج).
میان ما و تو ای غیر ما جزا نشود
که خون بهای تو مرهم بهای ما نشود.
نادم گیلانی (از آنندراج).
، حق العلاج جراح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ کَ)
کفچه نول
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ بَ)
مرهم بر جراحت نهادن، و ’م’آن اصلی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مردمانه
تصویر مردمانه
ملی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
بشكل غامض
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
Vaguely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
vaguement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
vaag
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
مبہم طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
vagamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
vage
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
niejasno
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
смутно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
невиразно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
অস্পষ্টভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
kwa njia isiyo wazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
อย่างคลุมเครือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
vagamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
曖昧に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
模糊地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
בצורה מעורפלת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
belirsiz bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
dengan samar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
अस्पष्ट रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
vagamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مبهمانه
تصویر مبهمانه
어렴풋이
دیکشنری فارسی به کره ای